به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ

به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ

شاید برای من هم اتفاق بیوفتد!

دخترخاله مهربان همسر  سرطان سینه گرفته.... چند دوره شیمی درمانی کرد.... بعدش هم  اوایل مهر امسال عمل کرد و یکی از سینه هاش رو برداشت....  حالا جواب آزمایش پاتوبیو نمی دونم چی چی اش اومده ......که اوضاع خرابه....... و اون یکی سینه اش هم درگیر شده......


البته همون چند ماه قبل که فهمیده بود سرطان داره, دکتر بهش گفته بود که خیلی دیر مراجعه کرده........ولی خب... میدونین که چطوریه! دکترا هرچقدرم امیدی نباشه ولی بازم این روند رو (شیمی درمانی و عمل) انجام میدن......خب  کی از پول بدش میاد!!؟.... 

حالا  همه ی اینا رو برای چی گفتم!؟ ...... 

مدام به این فکر می کنم که اگه این اتفاق برای من پیش اومده بود (یا پیش بیاد) ... من چه روندی رو پیش می گیرم؟ منم به حرف دکترا عمل می کنم و عمل و شیمی درمانی رو انجام میدم؟....... یا چون بیشتر از حد نیاز  در زمینه ی سرطان و مردن در اثر اون ... تجربه دارم و دیدم ......... دنبال این کارهای زجر آور نمی رم و ... پولام رو خرج رسیدن به آرزوهایی که توی زندگی بهشون نرسیدم می کنم؟ مثلا سفر به پاریس؟.......


شاید یه سال قبل جوابم به این سوال قاطعانه بود.......... می گفتم عمل و شیمی درمانی هرگز......... راستش هنوزم نظرم اینه که این کارها رو انجام ندم...... چون هیچ فایده ای نداره و فقط باعث میشه چند ماه آخر زندگی رو زجر بکشم و توی بیمارستان و مطب دکتر ها هدر بدم........


اما حالا باورم اینه که تا آدم خودش در این موقعیت قرار نگیره....واقعا هیچی نمی تونه بگه....... تا خودش اون لحظه رو لمس نکنه ....نمی تونه بفهمه چه راهی رو انتخاب می کنه......

امیدوارم به این زودی ها کارم به این دوراهی نکشه........ و اگرم کشید...... بتونم انتخاب درستی بکنم...