۶-

دوشنبه هم تموم شد ... هر برنامه ای که از قبل در مورد امروز داشتم ... اجرا نشد!...... اما چیز بدی هم از آب در نیومد ....  بیشترش به  استراحت گذشت .. و این خودش خیلی خوبه ....

صبح اول وقت دختر کوچیکه رو بردم مدرسه ...واسه شروع کلاس تابستونیش......بزرگه رو هم بردم خونه  ژیلا...... وقتی برگشتم خونه ساعت ۸ و نیم بود.... صبونه خوردم و خوابیدم!!... هورااااااااا

بعد از بیدار شدن ... رفتم سراغ تهیه ناهار و ..... بعدش  رفتم دنبال دختر کوچیکه  ...مدرسه اش ...  اما وقتی شهریه کلاس تابستونی رو شنیدم ....به مدیره گفتم که نمیخوام !......  یه هو نسبت به پارسال ۳ برابرش کردن .....  تازشم ...اصلا به درد نمی خوره ........ پس بیخیالش شدیم ....

بعدش اومدیم و خونه و باز دو ساعت بعد بردمش کلاس زبان ....  بعدشم رفتم خونه بابا تا  اخر شب که ........مهربان همسر اومد دنبالمون و برگشتیم ......

روز بدی نبود و  این یعنی خوب .........