به دنبال یک فریم شاد

به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ
به دنبال یک فریم شاد

به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ

۳۱-نظر من در مورد عینک!!



وااای امان از عینکککککک....

از بچگی از عینک متنفر بودم ... راستش نمیدونم چرا!!!

و خیلی خوشحال بودم که عینکی نیستم ........ اما خدا نگذره از این شناسنامه که .... هیچی حالیش نمیشه!!... هی میره بالا و به همراه خودش ... چیزهایی میاره که ادم ازش متنفره!!... مثل عینک!

حدودای ۴۰ سالگی بودکه ...دکتر گفت پیرچشمی داری ... و برای مطالعه باید عینک بزنی ... نمره ها از ۲۵ صدم شروع شد ... اما بنده محل نذاشتم .....تا دیگه هردوش رسید به ۱....

عینک گرفتم اما نمی زدم ....نمیدونید با چه بدبختی لیست های اسامی را میخوندم !!... ولی از رو نمی رفتم که!

اما زورم به شناسنامه نرسید و بالاخره از ترم قبل ...مجبورم کرد عینکه را از توی کیف در بیارم ....چون دیگه واقعا نمی دیدم ....
همین صفحه مانیتور را هم با چند عدد کنترل پلاس ... درشت و قابل خوندن میکنم ..... برای فرار از عینک زدن...
تقریبا یکساله برای مطالعه عینک میزنم اما هنوز بهش عادت نکردم ... باهاش درگیرم .... همه چیز واضحه و میبینم اما هیچ شفافیتی در کار نیست ... انگار دارم از پشت شیشه نگاه میکنم ..... و این اذیتم میکنه ... چند بار دکتر یا اپتومتریست رفتم و عینکم رو عوض کردم ... اما فایده نداره ....از نظر من با عینک دیدن هرگز مثل با چشم دیدن نیست و نمیشه......
من در اولین فرصتی که دکترها اجازه بدن ...لیزیک میکنم ... فعلا میگن شماره چشمت کم هست و نمیشه......
خولا۳ .....عینک دوست نمیداریم .......والسلام