به دنبال یک فریم شاد

به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ
به دنبال یک فریم شاد

به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ

آرامش مطلقا سفید

دیشب یکی از بدترین شبهای عمرم رو صبح کردم ........ نمیدونم توی مغزم چه خبر بود ... ولی به  حدی از هیاهو جنجال مغزی ... یا شایدم کارکرد روی دور بیش از بی نهایت تند.... دیوانه شده بودم که ........ فقط دنبال یه پتک سنگین بودم که بکوبم توی سرم و .....کمی آروم بگیرم... خب پتک نبود ... ولی دیوار بود ... دیوار بیچاره ضربه مغزی شد!!...

الان سرم درد میکنه ... وجهت آگاهی  افکار عمومی عرض کنم که ...کوبیدن مخ بر دیوار هم ......دوای درد بی درمان مغزم نبود........ 

نمیخوام از ناراحتی هام بگم.....نا سلامتی اینجا فریم لحظه های شادمه .......... پس از یه لحظه شاد میگم که دوشب قبل نصیبم شد ... یه لحظه شاد...


وقتی مهربان همسر گفت که دکتر با دیدن جواب نمونه برداری پدرش گفته حداکثر سه ماه دیگه وقت داره .......... با خودم فکر کردم.... هی ...یارو ... اگه الان تو جای پدرهمسرت بودی واینو بهت میگفتن ... چه حالی میشدی!!؟.......

 از عمق وجود بهش فکر کردم .............و بلا فاصله همه ی وجودم رو آرامش پر کرد...........وااااااااای خدای من ........ چقدر عالی میشد ...دیگه غصه هیچی رو نمی خوردم ... دیگه نگران هیچی نبود...... دیگه هیچی هیچی برام مهم نبود ........... دیگه همه ی حرص جوش ها ...دلهره ها ... چه کنم چه کنم ها ...عذاب وجدان ها ... ... و همه ی چیزای کوفتی دیگه ........تموم میشد................. راحت میشدم........

خدااای من...........نمی دونی چه آرامش مطلقی همه ی ذهن و فکر و حتی جسمم رو پر کرد....... برای چند ثانیه احساس سبکی بی مانندی کردم ... مثل پری سفید رها شده در باد..............

و اون لحظه برای من ... شادترین لحظه بود........ لحظه ی آرامش مطلقا سفید.....