به دنبال یک فریم شاد

به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ
به دنبال یک فریم شاد

به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ

۴۱-

دوشنبه رفتیم خونه پوری .... واسه خداحافظی... چون شب پروازداشت ... قرار بود فقط خودمون بریم ... من و مهربان همسر... اما مادرشوهر هم گفت میاد ... واینطوری کلی دلخوری و  اعصاب خردی پیش اومد... اول از همه برای مهربان همسر ... بعدش من و بعدشم پوری ...

چون اومدن مادر مهربان همسر ... یعنی بهم ریختن  تمام برنامه های همه ی ادمای دیگه ....... چون ایشون اصلا چیزی به عنوان وقت شناسی  در فرهنگ لغات و تمام زندگیشون نیست ... و مثلا ممکنه ساعت ۱۲ شب بره خونه کسی ... چون خودش این موقع وقت داشته ....

بگذریم ...... روی هم رفته همه چیز ختم به خیر شد ... تا اواخر مهمانی که مادرشوهر باز به من تیکه انداخت و ... کلی اعصاب نداشته ام تکه تکه شد!... طوری که بعد از برگشت از مهمونی ... داخل ماشین به روش اوردم و ... گفتم که واسه این حرف به من زده ؟ و ... واقعا باورش شده که پسرش از من سره !!؟ ... و اینکه اگه نمره مهربان همسر توی این زندگی بیسته ... نمره من بیست و پنجه !...

دیگه ام حرف نزدیم تا رسیدیم خونه ....... دم در به یه قیافه ی عصبانی و گرفته بهم میگه : وقتی حالتون خوب شد بیا ... من اندازه ۲۰ سال باهات حرف دارم !!!!

منم که واقعا حالم بد بود ...اصلا نرفتم خونه .........یک راست رفتم پارک نزدیک منزل و یک ساعتی واسه خودم تنها گشتم ... اول کمی ابغوره گرفتم تا حال درونیم بهتر بشه ... بعدشم یه نمایش رادیویی که توی گوشیم بود ...گوش کردم تا کلا فکرم  پاکسازی بشه ... تا بتونم برگردم و ... مثل همه ی این ۲۰ سال .... بیخیالی طی کنم !...

اما هنوز نرسیده بودم که بهم زنگ زد ....که پاشو بیا اینجا پیش من .... (مادر شوهر طبقه پایین ما زندگی میکنه)....

فکر کردم باز میخواد حرفای صدتا یه غاز همیشگی رو بزنه و....... داستانهای  ۲۰ سال قبل راتکرار کنه ...... حرفایی که تا حالا صدبار بهش جواب دادم اما این خانم اصلا دنبال جواب نیست ...اصلا به حرف طرفش گوش نمیده .....فقط میخواد حرفای خودشو بزنه .....حتی وقتی به ظاهر ساکته و داره حرف طرف مقابل را مثلا میشنوه ...توی ذهنش فقط داره جواب های دندان شکن بعدی را اماده میکنه!....

لذا اصلا حوصله نداشتم برم پای منبرش!... اما مثل همیشه مجبورم کرد .........ولی ظاهرا این یکی دو ساعت وقفه باعث شده بود ... کنترل خودشو بدست بیاره و .......... بهتر از همیشه حرف زد ...یعنی حرف همون روز را زد .........

خولا۳ ........ کلی گفت و کمی گفتم و ..........ختم به خیر شد غایله ..............

اما دفعه بعد چقدر بتونم تحمل کنم !؟.............الله و اعلم!