-
ادامه ی ترجمه ی رمان پادشاه تصاحب (پنجشنبه ۷ مهر)
پنجشنبه 7 مهر 1401 10:47
پادشاه_تصاحب قسمت۱۱۶ همین طور که مرتب روی زمین میکوبم و برای زنده ماندن میجنگم، نعره میزنم: «کلر! قضیه کوفتی چیه؟» کلر هم در حالی که دارد پسر را از من عقب میکشد جیغ میزند: «فلچر. برو تو خونه!» آن دیوانهی زنجیری به نفسنفس میافتد و همین طور که به من زل زده به سختی نفس میکشد: «دیگه کفر منو در نیار... پسر...
-
ادامه ی ترجمه ی رمان پادشاه تصاحب (چهارشنبه ۶ مهر)
چهارشنبه 6 مهر 1401 10:44
پادشاه_تصاحب قسمت۱۱۳ در حالی که لباس زیر تریستن را سر انگشتش میچرخاند، داد میزند: «این شورتی که تو چمدونت پیدا کردم مال کیه؟» چشمانم گرد میشوند. گه توش. «آره مامان. کی لباس زیر کوفتیش رو توی چمدونت جا گذاشته و تو دقیقاً توی فرانسهی لعنتی چی کار میکردی؟» دهانم از حیرت باز می ماند: «با من با این لحن صحبت نکن مرد...
-
ادامه ی ترجمه ی رمان پادشاه تصاحب (سه شنبه ۵ مهر)
سهشنبه 5 مهر 1401 10:40
پادشاه_تصاحب قسمت۱۱۰ جرعهای از شرابم را مینوشم: «میدونم. ولی بعدش یه هویی اومد تو جلسهی کنفرانس و گفت که خیلی غیرمنتظره باید بره و با همهی شرکتکنندهها خداحافظی کرد به جز من.» اخم میکند: «چی؟ گیج شدم...» «اما بعد وقتی به اتاقم برگشتم دیدم یه دسته گل رز قرمز اونجاست که روش یه کارت هست و ازم خواسته بود واسه آخر...
-
ادامه ی ترجمه ی رمان پادشاه تصاحب (دوشنبه ۴ مهر)
دوشنبه 4 مهر 1401 10:30
پادشاه_تصاحب قسمت۱۰۷ او را بغل کرده و انگشتانم را لای موهای تیرهاش میکشم. چشمان قهوهای درشت زیبایش چشمانم راجستجو میکنند و دستانش را دو طرف لگنم میگذارد. زمزمه میکنم: «تو واقعاً مرد خوشگلی هستی تریس.» مرا نزدیک تر میکشد. «تو لایق بهترینها هستی.» لبهایش را میبوسم و دستم را روی ته ریشش میکشم: «و من اون شخص...
-
ادامه ی ترجمه ی رمان پادشاه تصاحب (یکشنبه ۳ مهر)
یکشنبه 3 مهر 1401 19:45
پادشاه_تصاحب قسمت۱۰۴ **** صبح دوشنبه است و من وارد دفتر میشوم. به سختی میتوانم نیشخند رضایت را از روی صورتم پاک کنم. مارلی در حینی که از بالا تا پایینم را نگاه میکند، پوزخندی میزند: «به به به، سلام بهت. نیگاش کن، انگاری خیلی خوش گذشته؟» او را در آغوش می کشم: «ممنون که مجبورم کردی برم. راست میگفتی؛ واقعاً بهش نیاز...
-
ادامه ی ترجمه ی رمان پادشاه تصاحب (برای شنبه 2 مهر)
یکشنبه 3 مهر 1401 19:24
پادشاه_تصاحب قسمت۱۰۱ چشم غرهای می روم. ای داد، دلم برای دعواهایشان تنگ نشده است. آهسته میگویم: «هیششش، دیر وقته. صداتون رو بیارین پایین. خانوم رینولدز [1] بیچاره بیدار میشه.» نگاهی به پنجرهی همسایه میاندازم. اگر حقیقت امر را بخواهید، شک ندارم خانم رینولدز همین الانش هم ما را زیر نظر دارد. او میداند در خیابان چه...
-
کفش کهنه در بیابان نعمت است...
یکشنبه 3 مهر 1401 19:03
دیدم 2 آذر 98 هم تلگرام قطع بوده... ولی فرقش با الان اینه که حالا میدونستم شاید بشه توی وبلاگ ترجمه رو ادامه داد... هرچند سرعتش خیلی کنده... ولی کاچی بهتر از هیچیه.......... حالا این وبلاگ همون کفش کهنه است و ......... اوضاع و احوال ایران آشوب زده هم ... بدتر از صد تا بیابانه......... پس از این کفش کهنه استفاده می کنم...
-
طرح صیانت!
چهارشنبه 4 اسفند 1400 10:05
باز دور هم نشستن و عقلای نداشته شون رو روی هم ریختن ... ببینن چه طوری می تونن این ملتو زجر بدن و یه پولی ازشون بیرون بکشن.... نتیجه؟...........شده طرح صیانت یعنی چی؟ یعنی که نت رو ملی کنیم... تا بتونیم همه چی رو تحت کنترل خودمون بگیریم.... اما....چون عرضه و توانش رو نداریم... نت بین الملل باید باشه و نمیشه نداشته...
-
مُرده، زنده می شود!
چهارشنبه 25 فروردین 1400 15:09
فکر می کردم بلاگ اسکای مُرده... یعنی از کار افتاده........ آخه یکی دوباری سعی کردم بیام و بنویسم... سایت اصلی باز نشد برام... نمی دونم واقعا چرا!.... اون موقع خراب بوده یا من دقت کافی نداشتم یا چی.......... به هر حال هرچی بود باعث شد تقریبا یک سال و نیم از آخرین پستم در این وبلاگ بگذره ..... و گذارم بهش نیوفته......
-
مقصر اصلی اغتشاشات مردمی مشخص شد:...شخص شخیص اینترنت!!
شنبه 2 آذر 1398 22:33
نمی دونستم وبلاگ ها کار می کنه......... و گرنه به جای تلگرام اینجا ترجمه رو ادامه می دادم........ حالا بهتره قسمت های جدید رو آپ کنم........ و بعد اگر شد به خواننده ها اطلاع بدم... در صورت قطعی نت بین الملل.....بیان وبلاگ و ترجمه رو بخونن...... اگه تا شب اینترنت وصل نشه......... میام سراغ اینجا...... فعلا برم سر شیف...
-
شاید برای من هم اتفاق بیوفتد!
سهشنبه 7 آبان 1398 00:10
دخترخاله مهربان همسر سرطان سینه گرفته.... چند دوره شیمی درمانی کرد.... بعدش هم اوایل مهر امسال عمل کرد و یکی از سینه هاش رو برداشت.... حالا جواب آزمایش پاتوبیو نمی دونم چی چی اش اومده ......که اوضاع خرابه....... و اون یکی سینه اش هم درگیر شده...... البته همون چند ماه قبل که فهمیده بود سرطان داره, دکتر بهش گفته بود که...
-
چرا من باید تاوان بدم؟
سهشنبه 9 بهمن 1397 18:52
حس خیلی بدی دارم...........انگار که منم که مرتکب اشتباه و خطا شدم.......... اونقدر حالم بده که دستهام می لرزن و قلبم تند میزنه........ حتی یه ذره که بیشتر بهش فکر می کنم حالت تهوع می گیرم........ این وسط مقصر کیه؟.......منی که دارم عادلانه و منصافانه و قانونی به قضیه نگاه می کنم؟ .........دانشجویی که کلاس و درس به...
-
نتیجه پا فشاری بر اجرای قانون...........در کشور گل و بلبل
پنجشنبه 4 بهمن 1397 20:48
پیرو پست قبلی........ دیروز امتحان همون کلاس بود......... 7 نفری که حتی روز آخر هم در کلاس حاضر نشده بودن.......... سُر و مُر و گنده .... اومده بودن سر جلسه خب چرا نیان وقتی کارت شرکت در آزمون براشون صادر شده!!!؟ ..........چرا نیان وقتی میدون سیستم دانشگاه خیلی راحت این اجازه رو بهشون میده!!؟ چرا نیان وقتی چیزی که تو...
-
همه چی مون به همه چی مون میاد!
دوشنبه 24 دی 1397 12:26
در کل ترم 16 جلسه ای .... از مجموع 35 تا دانشجوی مندرج در لیست .... فقط 6 هفتا سرکلاس حاضر شدن.... کلی هم اطلاعیه به در و دیوار نصب کردن که هر دانشجویی که غیبت هاش بیش از حد مجاز بشه.... از شرکت در امتحان محرومه.... توی کانالشونم نوشتن .... حالا که آخر ترم شده.... لیست اسامی حذفی ها رو که 20 و چندتایی بودن....رد کردم...
-
بینوایان
شنبه 22 دی 1397 15:54
دوشنبه گذشته یه بنده خدایی مهمونم کرد و خانوادگی رفتیم دیدن تاتر موزیکال بینوایان... درکل خوب بود... البته اگه قرار بود 150 تومن پول بلیط بدم نع!!.... با این که تقریبا جلو و وسط سالن نشسته بودیم ... صورت بازیگرها چندان معلوم نبود... صدای خوندنشون هم که دیگه نگم!... خب البته از هنرپیشه نمیشه انتظار اپرا خون رو داشت......
-
اولین ترجمه
پنجشنبه 17 آبان 1397 23:45
باور نکردنیه ... ولی واقعیت داره! گرچه قبلا 10 فصل از یه کتاب رو ترجمه کرده بودم ... ولی ادامه نداده بودم.... ولی حالا یه کتاب کامل رو ترجمه کردم... یه کتاب تقریبا 250 صفحه ای به زبان انگلیسی رو به فارسی برگردوندم و به عنوان اولین کارم... خودم ازش رضایت دارم حالا کتاب دوم رو شروع کردم ...که حدودا 70 صفحه هست... ولی...
-
اطلاعیه نه چندان مهم!
چهارشنبه 9 خرداد 1397 23:22
بازدید کننده ی احتمالی عزیز... از اونجایی که بازدید از وبلاگ.... بسیار کم و در حد نبودنه!......... از گذاشتن ادامه ی رمان ها در وبلاگ.......فعلا منصرف شدم. همچنان میتونید در کانال و در اینستا .......پیگیر رمان ها باشید...
-
تقویم های پاره قسمت 92تا94
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1397 13:01
جهت دانلود قسمت جدید رمان تقویم های پاره روی لینک ذیل را کلیک کنید : تقویم های پاره قسمت 92 تا 94 این رمان در اینستای من نیز منتشر میشود . آدرس اینستا : https://www.instagram.com/soodyt/
-
رمان تقویمهای پاره قسمت 89 تا 91
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1397 12:58
جهت دانلود قسمت جدید رمان تقویم های پاره روی لینک ذیل را کلیک کنید : تقویم های پاره قسمت 89 تا 91 این رمان در اینستای من نیز منتشر میشود . آدرس اینستا : https://www.instagram.com/soodyt/
-
رمان تقویم های پاره - قسمت های 86 تا 88
شنبه 15 اردیبهشت 1397 13:12
جهت دانلود قسمت جدید رمان تقویم های پاره روی لینک ذیل را کلیک کنید : تقویم های پاره قسمت 86 تا 88 این رمان در اینستای من نیز منتشر میشود . آدرس اینستا : https://www.instagram.com/soodyt/
-
دانلود داستان خانم مددوکس
شنبه 11 فروردین 1397 12:00
همونطور که قبلا نوشتم ... دارم جلدهای بعدی رمان فاجعه زیبا رو ترجمه میکنم... جلد 1.5 این سری رمان .... اسمش خانم مدوکسه ... که یه داستان کوتاه و برشی از زندگی قهرمانان قصه است... متن کامل ترجمه اش رو ... اینجا جهت دانلود میذارم ....... باشد که مقبول افتد: نام رمان (داستان کوتاه): خانم مددوکس (Mrs. Maddox ) از سری...
-
آدرس کانال های اینجانب!
سهشنبه 8 اسفند 1396 14:28
کانال های من در تلگرام : 1-کانال ترجمه رمان فاجعه متحرک ( جلد دوم رمان فاجعه زیبا) : @soodytrnovels 2-کانال رمان تقویم های پاره . نوشته ی خودم : @soodytrnovels 3-کانال گزاره های بی منطق . عکس نوشته و داستان های کوتاه . نوشته خودم : @logicBlogic و صفحه اینستای رمان هام : @soodyt خوشحال میشم عضو بشی :)
-
جلد دو رمان فاجعه زیبا
پنجشنبه 3 اسفند 1396 11:07
بالاخره یه کانال زدم... برای ترجمه جلد های بعدی رمان فاجعه زیبا... فعلا جلد ۱.۵ رو کامل ترجمه کردم و گذاشتم... و الانم ترجمه جلد دوش شروع شده ... امیدوارم بتونم تمام جلدهاش رو ترجمه کنم... آدرسش اینه : @soodytrnovels در ضمن... یه داستانم خودم دارم می نویسیم به اسم تقویم های پاره ... اونم داخل کانال میذارم... جالبه که...
-
آرامش مطلقا سفید
پنجشنبه 14 دی 1396 00:58
دیشب یکی از بدترین شبهای عمرم رو صبح کردم ........ نمیدونم توی مغزم چه خبر بود ... ولی به حدی از هیاهو جنجال مغزی ... یا شایدم کارکرد روی دور بیش از بی نهایت تند.... دیوانه شده بودم که ........ فقط دنبال یه پتک سنگین بودم که بکوبم توی سرم و .....کمی آروم بگیرم... خب پتک نبود ... ولی دیوار بود ... دیوار بیچاره ضربه...
-
پی دی اف فصل اول رمان
چهارشنبه 6 دی 1396 00:50
خب ... بالاخره فصل اول تموم شد ... البته بقیه فصل ها اینقدر طولانی نیستند.... کل کتاب 32 فصله ... بعضی فصلها دو صفحه هم نمیشن... اما این فصل بلند بود... خوب میدونم که ترجمه روان و خوبی نکردم... اما به عنوان اولین کار ترجمه ام ..... از خودم راضیم ( ای از خود راضی!) اما هر چی میره جلو ... بیشتر و بیشتر از داستان بدم...
-
زیبای یافته شده 15
سهشنبه 5 دی 1396 00:41
" الو ؟ " تماس از یه شماره ناشناسه , و این چیزیه که منو نگران میکنه . چون ممکنه برایس باشه که بعد از هفته ها تصمیم گرفته بهم زنگ بزنه . اونه ؟ اون برگشته و بعد از این همه مدت میخواد منو ببینه!؟ خدایا , چیکار باید بکنم اگه... ؟ " سلام , اسم من پیتر پییرزه ( Peter Piers ), و از آکادمی رقص گریسون ( Grayson...
-
زیبای یافته شده 14
یکشنبه 3 دی 1396 00:00
لوکاس وسط یه شبیخون به جایخی ماست وقتی اینو بهش میگم , یه ابروش رو بالا میبره و با چشمای باریک شده , بهم زل میزنه. فکر میکنه دارم شوخی میکنم , چون از وقتی منو شناخته , به مردها حتی فکر هم نکردم . ولی حالا میخوام فکر کنم , میخوام با آینده آشتی کنم , البته اگه بعد از این همه ماجرا , شادی هنوز برام امکان پذیر باشه ....
-
زیبای یافته شده 13
شنبه 2 دی 1396 15:23
امروز دستهام از یادآوری خاطرات و تیرگی هایی که از گذشته ناجورم ناشی میشه , داره میلرزه . لوکاس از عقب شونه هامو فشار میده و باعث میشه که به اینجا و زمان حال برگردم . لوکاس همونطور که داره از بالای لبه دومین شیشه ی آبجوی کورونا لایتش 8* ( Corona Light )نگاهم میکنه , می پرسه :" تو حالت خوبه , آریا؟" بهش لبخند...
-
تصویر مربوط به زیرنویس10- فصل یک
شنبه 2 دی 1396 15:02
-
تصویر مربوط به زیرنویس9- فصل یک
شنبه 2 دی 1396 15:01