به دنبال یک فریم شاد

به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ
به دنبال یک فریم شاد

به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ

شب یلدای بیمارستان ....چه شبی دراز باشد!

پدر مهربان همسر 10 روزی هست که .... توی بیمارستان بستریه ... 

یکی دوماه اخیر مرتب وزن کم میکرده ...... نیم تنه ی بالایی .... بخصوص چشمهاش ....کاملا زرد شده ... و بدنش خارش گرفته جوری که نمیذاره شبها بخوابه .......


برای همین میره دکتر و دکتر بعد از بررسی های مربوط ......معرفیش میکنه بیمارستان طالقانی ....... 

با همسرم رفتند و مصیبتها از همون روز اول شروع شد.........مصیبتهای مختص مراکز دولتی .......... بخصوص از نوع بیمارستانش ........ 


تمام این مدت فقط به این گذشته که آزمایش کنند... اندوسکپی کنند... سی تی اسکن کنند... و نمونه برداری از محل وقوع جرم.... یعنی پانکراس... 


برای هر کدوم از این کارها باید بری تو نوبت .....تا یکی دو روز بعد نوبتت بشه و انجام بدن.....تازه  اگر وسایلش توی همون بیمارستان باشه ......وگرنه که ..نوبت از بیمارستان دیگه میگیرن ...... و این نوبت طولانی تره ........و اعزام میشی اونجا .........

خلاصه .....کارهایی که بیرون بیمارستان میشد در عرض یکی دو روز یا نهایتا 3 روز تموم بشه .......هنوز بعد از ده روز تموم نشده .........

جالبیش اینجاست که میگن بیمار باید حتما همراه داشته باشه .....ولی همراه نه تخت داره نه محل نشستن!...

اگرم بگی همراه نداریم ...فوری میگن پول بدین پرستار خصوصی براتون میذاریم ............. و چه بگویم از خدمات اختصاصی پرستار خصوصی!!!...

تخت مقابل تخت بیمار ما ........مردی بود که شکمش باد کرده بود.....خونریزی داخلی داشت ......نمی تونست خودش تکون بخوره ...... کلی سرم و سند و اینها هم بهش وصل بود........همراه هم نداشت .........بیمارستان  با هزینه ی گزاف ....یه پرستار آقا داده بود مراقب این باشه ...............یعنی طرف فقط یه صندلی گذاشته بود کنار در ........و تمام مدت سرش تو گوشیش بود.......هرچی این بیمار بنده خدا ناله میگرد و کمک میخواست یا ابی چیزی میخواست ..........انگار نه انگار............. وقتی هم که نگاه چپ چپ ما را دیگه نمی تونست تحمل کنه (پرستاره رو میگم) ........... پامیشد از اتاق میرفت بیرون و چند ساعت  گم و گور میشد....

به پرستارهای توی جایگاه پرستاری هم که میگفتی .... بیاین یه سری به این بیمار بدبخت بزنید ........ از ناله ها ش بقیه بیمارها سرسال گرفتن ...... میگفتن نع ...اون پرستار خصوصی داره .......به اون بگید!

خلاصه ... جهنمیه که ایشالا هیچکسی دچارش نشه .......

حالا بعد از همه ی این کند و کاو ها ........گفتن که بیمارتون رو تنها میتونیم .... شیمی درمانی  کنیم .......... و دیگه چیزی فایده نداره ...

ولی همسرم با شیمی درمانی مخالفه ........از طرفی نمیخواد هم به باباش بگه که ........واقعا بیماریش چیه و دکترا چی گفتن......... برای همین نمی دونه چطوری میتونه از بیمارستان  مرخصش کنه ........

امشب همسرش ...همراه بیماره ......... و  فرداشب همسرم خواهد رفت ......... دارم فکر میکنم که این اولین شب یلداییه که ما ........ کنار هم نیستیم ... و اینکه شب یلدا در بیمارستان ........کنار بیمارهای نالان و همراهان خسته و شاید نا امید............. چه شبی دراز باشد!