به دنبال یک فریم شاد

به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ
به دنبال یک فریم شاد

به دنبال یک فریم شاد

ثبت دقایق خوب و شاد زندگی من... در فریم های کوچک وبلاگ

۲۵-واقعا شاهکار بود دیگه!!

تقریبا یک ربع مونده بود به  اتمام وقت جلسه .... گفتم برم سراغشون شاید سوالی داشته باشند و بتونم کمک کنم ...بلکه دوزار نمره بگیرن...  وارد طبقه سالن که شدم  دیدم صدای صحبت و  بحث میاد!... انگار جلسه ی پرسش و پاسخ باشه !!... رفتم تو سالن ... میبینم دانشجویان عزیز ... به همراه مراقبین گرامی ... مثل کلاس های  حوزه ... دور هم حلقه وار نشستن و ... جزوه ها بازه و ... برگه هاست که داره رد و بدل میشه و ... خیلی ریلکس همه با همکاری هم ... دارن  به سوالات امتحان جواب میدن!!!!!!!!!!....


منو دیدن یه لحظه همه خشکشون زد..... دست یکی شون در حال دادن جزوه به اون یکی در هوا خشک شد.... رفتم جلورو به ممتحن هامیگم... شما مراقبید!!!؟... خیلی عادی لبخند میزنه میگه ...بللللله!! ... میگم این طوری مراقبت میکنید که دانشجو تقلب نکنه !!؟...

شروع کرد من و من که ... نه اینها بلد نیستن ... داشتم به فلانی میگفتم ...تو که خودت بلدی نیستی ... نمیخواد به سوال اون یکی جواب بدی ...

  میگم به شما چه ربطی داره که ...دانشجو بلده یا نع ... شما وظیفه ات اینه که مراقبت کنی دانشجو تقلب نکنه .....حالا نشستید گردهمایی تشکیل دادید برای حل دسته جمعی سوالات!!!!؟

باز شروع کرد به من من کردن ....

عصبانی شدم و برگه ها را قبل از تمام شدن وقت جمع کردم .......بعد اومدم پایین پیش مسئول آموزش ... پایین شلوغ بود و پر سر وصدا... رفتم بهش میگم :

- این چه وضعیشه ؟ ... این چه جور مراقبت گذاشتنه !!؟

بعد ماجرا را براش تعریف کردم ... در همین حین مراقب ها اومدن اونجا ... و باز همون مزخرفات را تحویل دادن .... که دانشجوها هیچی بلد نبودن ..هیچی ننوشته بودن ....

صدام رفت بالا ...... که به شما چه  کی بلد هست یا کی بلد نیست .... وظیفه یک ممتحن تعریف شده است ......شما فقط باید مراقبت میکردی کسی تقلب نکنه .....همین .... حالا هی داری توجیه هم میکنی !؟

یک هو دیدم همه ساکت شدن  و سکوتی سهمگین کل فضای آموزش را در بر گرفته ...

اندکی خجالت کشیدیم ...اما هنوز عصبانیتم بیشتر بود ........لذا برگه ها را تحویل گرفتم و سریع رفتم اتاق اساتید و ...کیف و بند و بساط رو جمع کردم و بدون خداحافظی از دانشگاه زدم بیرون.......

این مدل اخذ امتحان از دانشجو ...واقعا که دیگه شاهکار بود....................



نظرات 2 + ارسال نظر
حَنّا ... چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 19:50 http://Maknunat-e-Maktub.blogsky.com

حتما درس مهمی هم بود !!! :|
من یه بار تو دوران راهنمایی مسئول گرفتن امتحان از بچه ها شدم ... ـ بدون حضور معلم ـ
بیشترشون تقلب کردن و تو حق بعضی از بچه ها نا حقی شد
وقتی امتحانارو تصحیح میکردم تصمیم گرفتم از بچه هایی که مطمئن بودم تقلب کردن یکی یه نمره ازشون کنم ... منتها پدرم نظر دیگه ای داشتن ! ایشون گفتن : « به بچه هایی که تقلب نکردن یه نمره اضافه کن ... »
و منم همینکارو کردم !
چهره اونایی که تقلب کرده بودن ، وقتی نمره های اضافه شده رو دیدن ، دیدنی شده بود ! ولی خب هیچکس به نمره خودش معترض نبود و فقط سعی داشتن یه جوری عصبانیتشونو بروز بدن !!! چرا که باعثش خودشون بودن :)
با اینکه با این کارم ، نتونستم فرهنگ این افراد رو تغییر بدم ، به نوبه خودم تونستم قسمتی از « عدالت » رو اجرا کنم
اگه یه روز قسمت شد معلم یا استاد دانشگاه شدم ، بازم اینکارو خواهم کرد
« ممنون از اینکه اهمیت میدید »
خسته نباشید

آره .....ریاضی بود...

به ناحق نشدن حق توی نمره دهی خیلی اهمیت میدم ... و از اینکه یک عده بی سواد مدرک بگیرن و .... کلی هم ادعاشون بشه ...واقعا ناراحت میشم...
امیدوارم در نسل بعدی ...ادم های با انصاف مثل تو زیاد باشن ...
ممنون از نظرت

دانشجو چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 19:26

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد